روزانه آقا برقی



آقا امروز یعنی دیروز دوشنبه، عجب روزی بود! با اینکه در نهایت این پست بار منفی داره اما دوست دارم برام یادگار بمونه تا دوباره ببینم و بخندم بهش!

من دوشنبه صبح قرار بود موتور خودم رو بفروشم. دلیلش هم طولانیه اما به توقیف موتور توسط پلیس محترم راهور و عدم ارائه گواهینامه توسط اینجانب و در نهایت ارسال پرونده به دادگاه بود. در دادگاه هم قاضی با کلی راه اومدن، حکم برید برای جریمه اما تعلیق یعنی اگر دوباره توقیف بشم باید جریمه رو پرداخت کنم.

منم خب دیدم موترو برام شر شده، گفتم ردش کنم و بفروشم. چقدر زنگ خور از دیوار و شیپور داشتم اما در نهایت به دوست بابام فروختم!

شب دوشنبه از ساعت 1 تا 5 صبح داخل رختخواب بودم و از بس فکر و خیال و استرس دفاع سربازی داشتم، خوابم نبرد. صبح ساعت 7:30 بیدار شدم تا برم برای سند زدن موتور و دریافت پول و

یهو ساعت 8 صبح پیامکی دریافت کردم که دنیا برام سیاه شد! پیامک از داعا بود که دوره آموزشی رزم نخبگان وظیفه از یکم تیرماه به 15 مرداد موکول شده است! چرا آخه؟! من که این همه دومینو وار برنامه ریخته بودم!

با ذهن خراب و داغون رفتم دفترخانه برای کارهای اداری. استعلام گرفت و گفت 260 تومن جریمه پرداخت نشده داری!!! من؟! همین چند روز پیش بود که اینهمه پول دادم تا موتور از پارکینگ آزاد بشه!! گیج بودم و پیگیر نشدم اصلا و پرداخت کردم.

با حال داغون اومدم خونه و کلا روز دپرسی داشتم! بی حال و حوصله. همچنین یک ساعت پیش هم شاهکار تکمیل شد و از استاد دانشگاه UM مای که کلی از رزومه من خوش میومد و اصلا تقریبا اوکی شده بودیم، ایمیل دریافت کردم (بعد یک هفته بی خبری) که پوپو جان ببخش اما سرپرست پروژه میگه اینترنشنال دانشجو نگیر! موفق باشی و چندتا دعا و بای!

خلاصه روز بسیار پر باری بود و همه جوره از زمین و زمان خوردم. خداییش یکی این وبلاگ رو بخونه چه فکری در مورد من میکنه!!!

یعنی اساسی منتظرم که روزی بشه قهقه خنده بزنم بابت این حجم سختی فعلی!

یا رب خودت کمک حالمون باش


همین الان پادکست ارون شواترز رو از کانال چنل بی با گفتار عالی علی بندری گوش دادم. این پادکست ۱۴۴ دقیقه بود و طبیعتا چنین زمانی رو نمیتونم در یک وعده صرف کنم و در چند شب تونستم تموم کنم. 

موضوع پادکست زندگی پسر اینترنتی به اسم ارون شوارتز هستش که دلیل گوش دادن به این روایت هم این شخصیت بود. وقتی عنوان پادکست رو دیدم و با شوارتز آشنا شدم گفتم: اوه! چرا نمیشناختمش! 

یه جوون ایده آل گرا و باهوش که در سن کم کلی افتخار برنامه نویسی داشت. راستش الان دنبال معرفی ایشون نیستم چون یه سرچ ساده اطلاعات وسیعی میده فقط یه سوال بزرگ. ارون الان متاسفانه زنده نیست و خودکشی کرده اونم در اوج جوونی! در واقع چوب ایده آل گرایی برای تغییر دنیا رو خورد. ایشون معتقد بود باید اینترنت آزاد باشه و اطلاعات و مقالات بصورت آزاد دسترس همه باشه. دولت آمریکا و شرکت ها قاعدتا همسو نبودند چون کلی ضرر رخ میداد. 

ارون شوارتز مبارزات و کمپین زیادی برای دسترسی آزاد کاربران به تمام مقالات علمی و اسناد ترتیب داد. به باقی ماجرا که چطور دستگیر و دادگاهی شد کاری ندارم.

سوال بزرگ برای من اینه: واقعا اطلاعات آزاد باید باشه؟ شاید بدیهی جوابش اره هستش اما واقعا برای دنیا مفیده؟ خودم همیشه اینجور فکر کردم و با استارت پادکست گفتم بعله! باید باشه! 

اما الان که پادکست تموم شد حس کردم استاپ! واقعا مفیده برای بشریت!؟ بعد سرنوشت افرادی که کارهای علمی میکنند چی میشه؟ چون ساپورت مالی برای شرکت های واست ارایه اطلاعات نیست. البته نمیشه منکر شد که سرعت گسترش علم شدید میشه.

حس الانم نه موافق هستش و نه مخالف! واقعا جوابش رو نمیدونم. نیاز به فکر بیشتر دارم و شاید پست های آتی! 



بریده ای از یک خبر از زبان خانواده ارون: 

آرون تعهدات عمیقی به عدالت اجتماعی داشته و زندگی وی بر اساس آن تعریف می‌شده است. آرون وسیله‌ای برای شکست لایحه سانسور اینترنتی بود و برای یک سیستم ی بازتر و دموکراتیک تر در آمریکا مبارزه می‌کرد. وی از مهارتهای بی نظیر خود به عنوان برنامه نویس و متخصص فناوری نه برای پول درآوردن بلکه برای ایجاد جهانی عادلانه‌تر استفاده کرد. رگ آرون سوارتز یک تراژدی شخصی نیست. وی قربانی سیستم عدالت کیفری رعب آور آمریکا شده است.


پست دیروز و امروز رو باهم میذارم. الان ساعت ۳:۱۶ دقیقه هستش و تمام شهر در سکوت.

عکسها و پست های اخر کارلوس وش باعث شد دلم بگیره. بابت تمام لحظات شیرین و جنگندگی که داشتیم. حیف که مهمان پذیران خوب و بد بدرقه هستیم. وش هم رسما و کاملا جدی از ایران رفت! خبر کوتاه و شفاف و ناراحت کننده س. ناراحتی نه صرفا بابت پرستیژ بالای وش یا عادت هشت ساله، بلکه به خاطر بی برنامه گی و دوباره اما و اگرهای تکراری. 

اگر برنامه ای مدون وجود داشت، قطعا دل آزردگی کمتر بود اما افسوس و دریغا!

بگذریم. امروز کادوی تولد سیستر جان هم خریدم و عاقا چه هزینه ها بالا رفته! دقیقا کرک و پرم ریخت!

در کنار تمام مسایل هم همچنان فکر و ذهنم درگیر زبان+ مهاجرت تحصیلی هستش که لامصب پیش نمیره.

کلیپ زیر رو در آرشیو میذارم تا حس لحظه ای زنده بشه.خداحافظ مرد!


نماهنگ تیم ملی




تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

بهترین ضدعفونی کننده های صنعتی و خانگی فروشگاه گیوه کرد شیکترین وارزانترین لباسهای مجلسی در اصفهان شلوار زنانه و مردانه اسپرت و مجلسی راهنمای تور، راهنمای سفر، راهنمای خرید بلیط ارزان چارتری داخلی و خارجی گنبد مینا.... روزمره گیجات قیصری دوربین مداربسته و سیستم های امنیتی در شیراز و سراسر کشور مود و درگیریایه جکسمی ಠ_ಠ